از ماست که بر ماست



 

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

        امروز تعدادی از شهدای جنگ تحمیلی را برای مراسم وداع با شهدا به چهارباغ اصفهان آورده بودند. حال عجیبی داشت این استخوان های متبرک. هم افسوس دارد و هم حسرت. افسوس که چرا این ها رفتند و امروز عده ای به نام این ها به لفت و لیس مشغولند و حسرت که چرا شهادت شامل حال من نشده و باید هر روز با درد جسمی و زخمهای روحی دست و پنجه نرم کنم و آخر هیچ.  در حین مراسم این چند بیت به ذهنم آمد و سرودم. امید است مقبول افتد.


بازآمد سمت شهرم نعشِ گمنامان شهید

بازهم مامنتظر، تاچهره بگشاید وحید

دیریا در شهر ما عاقل کشی رسمی شده

شاید این بوی شهیدان رسم بگشاید جدید

 در نبود ناجی ما _شیعه ی عصیان زده_

هرکسی از  گوشه ای در دامن دنیا رمید

 مدعی ها در مظان ی و فسق و فجور

شیعیان تنها نشسته گوشه ای دنج و بعید

 در نبود مهدی موعود،  ما تنها شدیم

پشتمان از طعنه ی خناسها آخر خمید

 طعنه ها هر روز بی پرده تر از دیروز شد

تا که هر طعنه گرائیده به توهینی شدید

 کاش مهدیمان بیاید از پس دوران دور

جملگیمان را دهد با آمدن بختی سعید

 


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

         عصر هر جمعه به خواست قلبی وعادت قدیم – از سال 85- برای دوستان پیامکی با حال و احوال امام زمانی می زنم. یک بیت شعر از بزرگان و یا سروده حقیر که در پایانش تعجیل ظهور حضرت را با صلواتی آرزو می کنم. دوستان هم لطف دارند و بعضا متن ها و جملاتی در این باب برایم می فرستند. چندی پیش دوستی شعری برایم فرستاد که بیت آخرش این بود؛ کاشکی ازیوسف زهرا شماره داشتم /تاکه جمعه هابرایش،یک پیامک می زدم همین انگیزه ای شد تا شعر زیر را بسرایم. امید است مقبول افتد.

 

کاشکی ازیوسف زهرا شماره داشتم

تاکه هرجمعه برایش،یک پیامک می زدم

درد دلهای تمام روزهای شوم را

در دوخط مختصر حتما پیامک می زدم

آخرین اخبار ی های از مابهتران

با حروف اول اسمش پیامک می زدم

سفره خالیِّ رعیت از غذا و امنیت

با دوصد وعده یِ دولت را پیامک می زدم

غربت و تنهایی خادمترین مسوول قرن

درهیاهوهای مسوولین پیامک می زدم

می نوشتم تا نیایی حال ما بیچارگان

همچو بهلول است را با یک پیامک می زدم

سنگباران حماقت وار بهلولان، در بازار شهر

با تمام خنده ی طفلان پیامک می زدم

مهدیا گر در نبودن بازهم اصرار هست

رفتن خود را زدنیا، من پیامک می زدم


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

        کتاب فوق نوشته خانم الیف شافاک، ترجمه ارسلان فصیحی، چاپ اول، 1394، ققنوس، قطع رقعی، در510 صفحه

کتاب در پنج بخش است: خاک، آب، باد، آتش، خلأ

        این کتاب از زبان راوی های مختلف که همگی به هم مرتبطند و در داستان نقش مکمل رادارند بیان شده است. کلیاتش حول محور عشق مولانا و شمس تبریزی می گردد که با بیانی زیبا خواننده را با خود در دو دوره زمانی متفاوت- حال حاضر و دوران زیست مولانا- همراه می کند. این کتاب چون با هدف بیان امکان تغییر نوشته شده و شخصیت اصلی آن خانم اللا از بوستون آمریکاست برای ن بسیار جذاب می باشد.

        در فصول این کتاب چهل قائده صوفیانه از زبان شمس تبریزی نوشته شده است که چهل اصل عاشقی و فناست. نقطه اوج داستان نغییر اللا و همراه شدن او با عزیز زاهاراست و نکته ماندگار آن جواب طلبه صوفی حسام چلبی است که در جواب تو که هستی؟ گفت: من فقیری ام که در پی ردپای شمس تبریزی می رود. همینم و بس. نه به دنبال مریدم، نه به دنبال مراد. نیتم کوشش در راه حفظ میراث انسانی نیت.

        خواندن این کتاب را به همه دوستان توصیه می کتم. رمانی است جذاب که تا مدتها درگیرتان خواهد کرد.


 به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

        کتاب فوق نوشته دکتر خاویر کرمنت، ترجمه محمود فرجامی، چاپ سوم، 1392، نشرخانه هنر و ادبیات گوتنبرگ، قطع رقعی، در231 صفحه

       کتاب در پنج بخش است: چه کسی بیشعور است؟ انواع بیشعورها، وقتی جامعه بیشعور می شود، زندگی با بیشعورها، راه نجات.

        این کتاب تنها کتابی بود که خیل عظیمی از کتاب ناخوانها مطالعه آن را پیشنهاد می کردند. اولین نفری که مطالعه این کتاب را مکرر پیشنهاد می کرد یک همگروهی مجازی از مریدان طیف کارگزاران بود که از برکت رانت به مال و منالی دست پیدا کرده بود و از سر تفنن در گروههای ی مختلط (دو جناحی) وارد می شد و با انواع و اقسام توهین ها افراد معتقد و مذهبی را تحقیر می کرد و در آخر هم -با همه بیشعوری که داشت- دیگران را به مطالعه این کتاب فرا می خواند. از این دست افراد شاید دهها نفر دیگر بودند که با معیارهای این کتاب جزء بیشعورهای اساسی به حساب می آیند لکن همگی با ژست روشنفکرانه ای مطالعه این کتاب را به دیگران توصیه می کردند.

        به همین دلیل اصلا میلی به خواندن این کتاب نداشتم. زیرا کتابی که تا این حد سطح پایین باشد که این افراد معرفی کنند برایم جالب نبود. تا اینکه به اصرارکتاب فروش دوره گردی این کتاب را خریدم. آن هم فقط به این دلیل که بقیه کنابهایش را خوانده بودم و خواستم دشتی کرده باشد.

        با مطالعه این کتاب تمام افرادی که می شناسی جز بیشعورها طبقه بندی می شوند و نوعی فرار از خود است. شاید نویسنده قصدش این نباشد ولی افراد با خواندن آن خود را نیز به گونه ای در خیل بیشعورها خواهند یافت. کلا کتاب جالبی نبود. اما هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد.


 

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

چند روز دوری از خانواده بهانه ای شد برای سرودن دومین شعر نویم. امید است در نظر افتد.

 

باز امشب  دل من

 کنج تنهایی ماتم پوسید

همه جا ظلمت و تنهایی و غم

کورسویی که شود هفته به آخر

اما

مگر این می گذرد؟

ثانیه ساعت و

ساعت روز است.

کاش این هفته به آخر برسد

همه شب مبهم و آشوب و غم و تنهایی

در سحر جرعه خوابی و

فلق منتظر صحبت عشق

که مرا نغمه دهد:

صبحگاه است به امید خدایت برخیز

لیک هر روز طلوع خورشید

گوشه بستر تنهایی و من

خسته و بی رمق و وامانده

ناامید از نفس گرم حبیب

و دو چشمی که به سختی بشود باز

مبادا این صبح

یار در دیده نباشد و همین

 

 

محمد رضا باغبانی

24 دی ماه 1397


اختلاف شیعیان

 

در کربلا غوغای خونینی بپا گشته

این بار شیعه تیغ بر شیعه کشیده

یک روز غوغا در نجف بغداد بصره

روزدگر بیروت بر آتش نشسته

تهران میان سستی این نامدیران

بی حال بر انبار باروتی نشسته

پیروزی شیعه کنون در جنگ داعش

با اختلاف داخلی نابود گشته

پیروز این میدان دگر مسلم نباشد

آن دشمن صهیون فقط پیروز گشته

یا منتقم گر در ظهورت دیر کردی

شاید دگر از شیعگی چیزی نمانده

 

محمد رضا باغبانی

۹۸۰۸۱۷

 


دخترزیبای شهرما

 

این قدر بی ریاست دختر زیبای شهر ما

راضی نشد به حسرت و اندوه در شهر ما

 با پوششی که چنان نازکست و تن نما

سختی نمی دهد به چشم جوانان شهرما

 راحت دهد اجازه که حسنش شود قیاس

با حسن همسر خانه دار بی حال شهر ما

 بر حق زن در انتخاب چنان افراط می کند

آزادیش شده اضافه حقوق مردان شهرما

 در فکر اوست تنها ؛ رها شو از حجاب

یادش نبود بی لباسی یتیمان شهرما

 کارش تمام دلبری و دل ستاندن است

کاری نداشت به دل کودک کار شهرما

 این‌ پوششش بهانه خوبیست بر ‌مفتیان

تا هر بد است بنامد ز دختر بی عار شهرما

 قومی شود له حجابش و قومی علیه آن

تا مفسدی ببرد همه اموال شهرما

 او غرق در خیالش که شاید مبارز است

لیک اوست مفت تحفه ی بازار شهرما

 این منتظر فقط نکته ای گفت و رفت

چون نشنود نصیحتی دختر زیبای شهرما

 

محمدرضاباغبانی

۹۸۰۸۱۲

 


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

     در روایتی از حضرت امام حسن عسکری (ع) نقل شده است: «نشانه و علامتِ مؤمن (شیعه) پنج چیز است:

 ۱–۵۱ رکعت نماز در شبانه‌روز خواندن (۱۷ رکعت واجب و ۳۴ رکعت مستحبی و نافله روزانه)

 ۲- زیارت کردن امام حسین در روز اربعین،

 ۳- انگشتر را در دست راست نمودن،

 ۴- پیشانی را در سجده بر خاک نهادن،

 ۵- بسم الله الرحمن الرحیم را [در نمازها] بلند گفتن.»


پنج نشان ظاهری شیعه


شیعه به پنج نشان شناخته می شود

این ظاهری که شیعه نامیده می شود


بسم اللهش بلند گوید به هر نماز

روزانه پنج ده رکعت بپا کند نماز


انگشتری عقیق به انگشت دست راست

پیشانیش هماره به خاک سجده راست


آخر بخواند او همیشه زیارات اربعین

گر کو رود پیاده به مشّایِ اربعین


اینک به پنج نشان و نماد شیعیان

حتی نشان نشوم از تبار شیعیان


باز اربعین آمد و رفت و تمام شد

من مانده ام بین چراها و ماه شد


یارب کنون که در سر ظاهر رفوزه ام

اندر درون من نه محک زن، رفوزه ام


یارب به حرمت شه مظلوم کربلا

این منتظر ببخش به مقتول کربلا


 محمد رضا باغبانی

۹۸۰۷۲۰



به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

چندیست که یاران قدیم؛ مارا به جهت دوست داشتن دکتر مورد شماتت قرار می دهند و به راحتی هر تهمت و توهین به دکتر، یاران و دوستدارانش می زنند و به جای پرداختن به مشکلات اصلی جامعه ، همه ی هم و غم خود را در زدن این جریان مردمی دارند. دلنوشته زیر گلایه ای از این دوستان است:



ما که در هرم ولایت به خدا ذوب شدیم

مورد طعن حریف و خودی و دوست شدیم


عمر خود جز به ره عشق دمی نسپردیم

جز به یاری خدا چشم به کس نسپردیم


هر زمان بود نیاز پیروی حضرت عشق

همه بودیم ز سر تا به پا در ره عشق


هر چه کردیم همه بهر خدا بوده و بس

هیچ جز طعنه نبردیم ز این سفره و بس


گر چه این سفره چنان پهن و پر و پیمان بود

لیک سهم من و ما جز سخن مفت چه بود


ما که بر عهد ولی محکم و پابرجاییم

زچرا هر دم‌از این طایفه در یک جاییم


ما همه عاشق مولای زمانیم و ولا

نوکر هر چه ولاییم به مولا و ولا


چند روزیست ز بداختری عهد قدیم

شده ایم مورد هجمه ز یاران قدیم


زخم داریم زیاران قدیمی ز چه راه

تهمتی بسته که ما منحرفیم ازسر راه


انحراف از ره اینان ز چه رو افتاده

شاید این گام ز بیراهه جدا افتاده


انحراف از خط معیار چگونه بوده

چه کسی مبدع این زاویه کج بوده


آنکه استخر فرح جایگه مرگش بود

تهمت منحرف از زائده ی مغزش بود


پس چرا آن که به قدرت خط آقا می زد

یک دفعه غمخور آقا شدو دولت می زد


و چرا آن همه از لشکر خوبان امام

متحد گشت یکی دور و بر ضد امام


مگر محمود به جز حرمت آقا می کرد

جز به دستور ولی خدمت مردم می کرد


او همو بود که در مجمع بین المللی

نام مهدی زمان کرده به بین المللی


آن که در هر سخنش زنده بشد حرف ولی

پس چرا انگ زنندش که بود ضد ولی


مرد بزرگیست که ملت دانند

مرد میدان بزرگ است که آقا دانند


حیف این مرد یگانه است که تنها ماند

وای بر ملت ایران که بدونش ماند


ما براین امر یقین داریم و خوش می دانیم

مرد جهاداست وما می دانیم


گر که در موعد معهود ولی اذن کند

حاج محمود به میدان ضحی عزم کند


ما که در طایفه عشق به مولا هستیم

در کنار علی و مالک او هم هستیم


ای خدا هر دو نگهدار ز قوم ظالم

منتظر بر تو پناهنده شده از ظالم


 محمد رضا باغبانی

 ۱۳۹۸۰۷۱۵



به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام 


همسری دارم که در دنیا تک است

چون گلی در یک گلستان‌گل تک است

با تمام غر زدن های بدون علتش

مهر او در قلب تنهایم تک است

 محمدرضاباغبانی

۹۸۰۷۱۴

 

کاش معشوق کمی قدر مرا می فهمید

با دماسنج دلش هرم دلم می فهمید

من که از کل جهان قلب خودم ببریدم

یارب ای کاش که تنهایی من می فهمید

 محمدرضاباغبانی

۱۳۹۸۰۷۱۵


خدا کجایی؟!؟


دلم بین در و دیوار شهرم سخت می میرد

چنان در غصه ها مانده

که دیگر نیست امیدی به احیایش

اگر اندکی در شهر تاریکی برون آیی ز منزلگاه

خواهی دید

سیاهی از در و دیوار شهرم سخت می بارد

کنار هر گذرگاهی نشسته سائلی

اندر نیاز وعده نانی

اندکی آن ور

نی در خیابان گوهر عصمت

به ارزانی دهد بر راکبان خودروهای لوکس

و هر سطل زباله

سفره ای پهن است بر آن‌کودک رنجور و زخمی

آن یکی معتاد بیمار سراسر تیرگی

کمی از شب گذشته در کنار کوچه های خلوت شهرم

جوانان در کنار جوی

در پرواز با امواج بنگی

میانسالان کنار بوته ها در حال استعمال افیون

و روی آن شکسته نیمکت

گویی کسی مرده

نمرده

لیک او دیگر میان زندگان

حتی ندارد اسم

به خود پیچیده یک چادر شب پاره

نه گرمش می کند اورا

نه حفظش می کند از آفت چشمان

خدایا این چه دنیایی است اینجا

ترنس و فاسد و معتاد و هرجایی

گدا و کودکان کار

همه هستند

لکن یک نفر گویا همیشه غایب است اینجا

خدایا این همه بدبختی و بیچارگی

در حوزه استحفاظی تو

حضرتعالیست

چرا این مردمان بی نوا را درگرفتاری رها کردی

مگر هر شب

صدای ای خدا دیگر بس است این‌جماعت را نمی فهمی

خدایا پس چرا بر دیگران دادی هزاران مال

پس اینها چرا تنهاند

مگر از رعیت دیگر خدا هستند اینان

و یا در خلقت اینها نداری نقش

خدایا من که دیگر خسته‌ام از این همه تبعیض و نامردی

خدایا منتظر در آخر عمرش بریده

گر تو هم‌او را نداری چشم

شاید

اندکی دیگر

میان سایرین

خفته باشد

تو دریابش که او تنها تو را دارد

و امیدش به دیگر مردمان شهر

مدتهاست مرده

 

محمد رضا باغبانی

۹۸۰۷۱۳

 


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

برای دوره آموزشی به تهران رفته و چند روزی آنجا مستقر بودم. شهر عجیبیست علاوه بر زرق و برقش، تضادها و تبعیض ها بیشتر از هر جای دیگری در آن نمایان است. کودکان کار، زباله گردها، کارتون خوابها، معتادها ن خیابانی، دو جنسه ها و .

هربار که در خیابان بودم با دیدن این صحنه ها متاثر می شدم و دو دلنوشته ی ندیدن نعمتیست و خدا کجایی حاصل اندوه آن است.


ندیدن نعمتیست

  آخ .

این قلب من ز چه رو درد می کند

زندان سینه برایش سخت کوچک است

در هر نفس که فرو می رود هوا

گویی میان قلب و هوا جنگ می شود

انگار قلب در کمین هواست تا ناگهان

با یک فشار هوا را ز جا کند

سینه دگر نه جای دلست و نه جای هوا

سینه دگر شده صندوقچه ی بلا

هروز قصه ای و هر روز غصه ای

گویی تمام خاطرم از آه و دردهاست

یک لحظه بر کمر کوچه راه می روم

این شهر بی وفا همه اش درد و بی حیاست

در گوشه ی بازار پر زرق و برق آن

سطل زباله ای بزرگ چقدر بد نماست

یک گاری شکسته در کنارش و یک کودکی نحیف

خم کرده سر تا به کمر اندر زباله دان

او رزق خویش ز قلب زباله می خورد

من‌مانده ام ز حکمت آن پروردگار

یارب چرا و چه علت در این سرا

دادی به من دو دیده که ببینم فقط بلا

یارب دو دیده بگیر رهاکن دلم‌ زغم

شاید که سینه ام شود آرام از بلا

یارب دگر امید به اصلاح شهر نیست

شاید برای من نبودنم نعمتیست

یارب کنون به قدرتت این قلب خسته را

ساکن به کنج سینه بکن تا جا شود هوا

 

محمد رضا باغبانی

۱۳۹۸۰۷۱۱


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

پس از گرانی سه برابری بنزین در شب میلاد پیامبر(ص) توسط دولت تدبیر ژنرال های اصلاح طلب همه چیزدان و اعتراضات مردمی و آشوب های در پی، چند دوبیتی سرودم که به علت قطعی سراسری اینترنت، اینک به حضورتان عرضه می کنم. امید است مقبول افتد:

 

رهبری گفت که ما حامی دولت هستیم

درکنارسه قوا پشت به پشتش هستیم

ای حسن خوب بدان گر که تورم آری

من‌ ایرانی و رهبر به  سقوطت هستیم

 

 

هرکسی گفت چرا رهبری پشت حسن است

از پس این همه نالایقی پشت حسن است

گرچه قلب علی از دولت فاسد خون است

لیک از رای من و توست که پشت حسن است

 

 

دل ما خون ز مدیران و وزیران شده است

از گرانی است که این دیده ز خون پرشده است

دادها بردل‌ما ماند ولی خون خوردیم

باز آن امر ولایی است زبان بسته شده است

 

 

ای خدا کاش ولی حامی این تیم نبود

درد مردم که کم از این همه تحقیر نبود

گر که آقا به لبش حکم به اسقاط دهد

دولت این‌حسنک یک شب بر پای نبود

 

 

بازهم این حسنک گرانی بزند

باز هم در پی عذری به تباهی بزند

لیک این بار حسن نیک بداند که علی

عذر او باز نهد،  گردن او را بزند

 

 

شهر ما در کشمکش های پر از ابهام‌ سوخت

زخم های ما همه در آتش و آن دود سوخت

مهدیا این نامدن های شما بی هیچ حرف

آخرش قلب و همه کاشانه ی هرشیعه سوخت

 

محمد رضا باغبانی

۱۳۹۸۰۸۲۷


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

        کتاب فوق نوشته پری نوش صنیعی ، چاپ دهم، زمستان 1391، نشرروزبهان، قطع رقعی، در289 صفحه

کتاب در پنجاه دو فصل و راوی داستان دو شخصیت شهاب و مادر شهاب است.

        غرق شدن در فضای مجازی و سرگرم شدن در گروه های مجازی فرصت مطالعه را از  افراد بسیاری گرفته است که نمونه آن شخص خودم می باشد. این مساله همیشه یکی از دغدغه های ذهنی من است که به آن دچار شده ام و فضای مجازی برمن مستولی شده.

        امشب بدون برنامه ریزی قبلی کتاب پدر آن دیگری را برداشتم و شروع به خواندن کردم. برای خودم هم قابل باور نبود که سه ساعت بدون وقفه کتاب را بخوانم و تمام کنم. نمی دانم داستان کتاب بود یا روانی قلم نویسنده که من خواننده را واداشت تا پایان قصه همراه شهاب و مادرش باشم و فصل به فصل مشتاق تر برای رسیدن به انتهای داستان باشم. شاید دوری افراد خانواده شهاب از هم مشکل اکثر خانواده های امروزی ایران باشد که نویسنده در این کتاب به زیبایی آن را نشان داده و حضور بی بی در این داستان بازگشت به فطرت فردی و اصالت زندگی باشد و آغاز تغییر و تحول.

       این سه ساعت مطالعه شاید بهنرین ساعات عمرم بود. از خواندن کناب لذت بردم و همین که پایانش خوب بود حس خوبی داشتم. خواندن این کتاب را به همه دوستان توصیه می کنم.

 


 

در کوچه های طاعون زده شهر من

تنها امید خلق شمایید یابن الحسن

هر چند سال نکبت هشت و نود گذشت

اما هنوز درد و تبش هست بی گذشت

ما را امید نیست به و وزیر

جز پور فاطمه نبود بر شیعیان امیر

ای کوکب هدایت ما از گوشه ای در آ

این جان شیعه است گرفتار این بلا

ما شیعیان کنون همه مظلوم عالمیم

گر باز نیایی غریبیم، گوشه ی غمیم

این گوشه و ستم نکند رنجشی مرا

بی اعتنایی شماست که آخر کشد مرا

از عمر منتظر چندصباحی نمانده است

امید او به وصالت دگر برفت ز دست

 

محمدرضاباغبانی

۹۹۰۱۰۱


خواه این جمعه و یا جمعه بعد

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

از امیر المومنین علی (ع)منقول است که فرمود: «پیش روی قایم ـ علیه السلام ـ مرگی سرخ و مرگ سفید پدیدار گردد و ملخ  های خونرنگ وقت و بی وقت هجوم آورند، اما مرگ سرخ یعنی شمشیر و مرگ سفید یعنی طاعون» بنابر این، مقصود از مرگ سرخ کشته شدن در اثر جنگ و مقصود از مرگ سفید مردن در اثر شیوع بیماری های مانند طاعون وامثال ان خواهد بود.
(بحار الانوار)، ج52، ص 113


مهدی از راه زمان می آید

یوسف منتقم آل علی

با همه رحمت عالی و علی می آید

قرن ها شیعه ی بی کس و غریب

در غم بی خبری سوخته است

مهدی فاطمه اینک که جهان

مملو از ظلم و فساد و قحطیست

مرگ سرخ

مرگ سفید

مرگ جوان

همه گیرا شده است

از هزار آیت آمدن آن منجی

یک علامت مانده

و همان آمدنت از پس نور

در کنار کعبه

و چه زیبا و چه فرخنده دمیست

آن دم صبح ظهور

و چه عطرآگین است

همه ی صحن جهان

ای امام غایب

وقت آن است که از پرده برون آیی تو

طاقت منتظران طاق شده

و نمانده رمقی

یوسف فاطمه باز آ که دگر

از پس این همه درد و غربت

نیست امید که من مانم و بینم رویت

یوسف فاطمه باز آ لطفا

منتظر خسته شده

 

محمد رضا باغبانی

۹۸۱۲۱۶

 


ای مرگ بیا مرا رها کن

از این شب سرد و بی تحمل

دیری است که در تمام شبهام

گم‌گشته و سر گشته و تنهام

تاریکی چشم دل و روحم

دردی شده بر تمام دردم

من کودکی از تبار محنت

در یک قفسی به نام دنیا

بر دست و تنم چه زخم هاییست

از دیو سیاه بی کسی ها

شب مرگ من سیاه بخت است

پر گشته ز آه من و بختم

من یک طرف و بخت مخالف

من منتظر و بخت رمنده

ای مرگ کنون که هوشیاری

یادی ز من ضعیف هم کن

ای مرگ نباشد از مروت

دوری ز ضعیف بی توکل

گر شوق به مرگ‌من نمی بود

این یاد مکرر از چه رو بود

من مانده ام و درد شبانه

ای مرگ‌بیا کمی کمک کن

 

محمد رضا باغبانی

۹۸۱۱۱۷


 

این هفته ها که مکرر اسیر بلا شدیم

هریک نشانه است که در کربلا شدیم

اینک اماممان علم و ذوالفقار بدست

ایستاده منتظر و ما در خفا شدیم

هر یک به گوشه ای همه مشغول زندگی

او منتظر که کی از خود جدا شدیم

یک جمع منتظر که یوسف زهرا کند قیام

او در قیام و ماهمه منتظر شدیم

ظلمی چنان به گستره کل یک جهان

قومی نشسته که ما مورد ستم شدیم؟

یک روز در یمن و یک روز در عراق

هر روز وشب به ظلم در بلا شدیم

مهدی بیا امید به انقلاب خلق نیست

ما منتظر ولی غرق زندگی شدیم

 

محمدرضا باغبانی

۹۸۱۱۱۱

 


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

        مردم ما همیشه احساساتی انتخاب می کنند، بازی می خورند، مورد سو استفاده اشخاص و گروه ها قرار می گیرند ولی درس عبرت نمی گیرند و قبول مسوولیت اشتباهشان را نمی کنند و با فرافکنی احساسی راه را برای سو استفاده مجدد از خود هموار می کنند و همیشه افرادی که آنها را از اشتباه برحذر داشته اند، در آخر محکوم چرایی آنهایند. این درد دل من است.


من آخرین سرباز استشهادیم یارب

شاید که خود یکپا شهید زنده ام شاید

در تنگنای نخوت قوم بنی غرغر

هر روز روزی صد هزاران بار مقتولم

هر روز در هر ثانیه دارم مداوم بحث

با تک تک این ملت ناراضی غمگین

در توده ای از آن چرا هاشان

از یک چرا پرسیدن و بعدش چرا پس این

 

چرا اینها شده وضع معیشت ها

چرا در هر خیابانی مفاسد میزند بیرون

چرا رندان این ملت همیشه بر سر کرسی

چرا مردان مرد خادم ملت رها گشته به کنجی دور

چرا هر روز از روز دگر بدتر

چرا بدتر

چرا پس این چنین بدتر

چرا پس این

 

دلیلش لیک تنها از خود این مردم عشقیست

به آن روزی که این قوم ز خواندن دور

به صد منطق و احساسی غریب و کور

در صف

با صفوفی محکم و دشمن شکن

تا که بگزینند یک منجی

همان منجی که آنها را رهاند از تمام مشکلات

ازآفرینش تا به امروزی که می بینند

 

آن قدر می گویند این بابا دگر

حلال مشکل

راه حل مساله

پایان کمبود حقوق

و مظهر آزادی ملت

و او وقتی بیاید

ما دگر در خمره ای از شهد و شیرینی

به حالی خوش

به تکریم و عبادت

مست مستیم

 

لیکن اندک زمانی بعد

بعد از نشست متنخب

بر جایگاه رای این مردم

دوباره حسرت و اندوه مستولی شود بر قلب این مردم

همان راهی که معهود است بینِ

هر که او در انتخاباتی برون آید زصندوق

می خورد

می چرد

می برد

سیرمانی ندارد او

باز این مردم نشسته منتظر

تا در هماوردی دگر

با برگه های رای

دستش همه از مال و اموال رعیت برکنند لکن

آن که جایش می نشیند باز

ی نه که خود سرکرده ان قبلی هست

این داستان و چرخه بی حاصل و پرغم

بر این ملت همیشه هست

تا آن روز

آن روز رویایی که این مردم بخوانند

بدانند که منجی نیست

جز جمع جمیع مردم ایران

که هرکس در سر هرکار

باشد منجی مردم

و آن گه می شود این مملکت حتما گلستان

شایدم پردیس

 

به امید چنین روزی کنم پایان حرفم

و با شوری دوچندان می روم

بازم کنار صندوق آرا

 

محمد رضا باغبانی

۹۸۱۰۰۹


امسال ، سال عذاب و مصیبت است

مهدی اگر تو نیز نیایی جهنم است

شاید اگر از این مهلکه زنده در رویم

سال دیگر ظهور شما قطعی است

۹۸۰۹۲۹

 

این آسمان ز چه رو غرق آتش است

این سرزمین ز ازل اوج ماتم است

یارب کنون که ز دیگر بریده ایم دل

امید ما فقط به ظهور قائم است

۹۸۱۰۰۶

 

هر روز یکی رفت ز یاران فدایی

هرهفته امیدی که توآیی، برهانی

صد قاسم و چمران به فدای قدم‌تو

کی میرسی همراه شهیدان خدایی؟

981013

 

مهدی تو به ما قدرت ماندن دادی

در حادثه ها صبر و تحمل دادی

با آنکه فساد و ظلم از حد رفته

بر شر و فساد قول رفتن دادی

۹۸۱۱۲۰

 

سال نوی مسیح که به خون رفت پیش

تا آخرش به خون و بلا می رود به پیش

مهدی بیا که سیاه سال بیست بیست

خونین و پربلاست زمان بیشتر ز پیش

981027

 

با کهنه ی کثیف شیشه پاک نمی شود

با قلب پرگناه دعا اجابت نمی شود

 

مهدی بیا! به امید ظهور ما نباش

بااین جماعت عاصی فرج نمی شود

۹۸۱۱۱۸

 

بیا که مرده جماعت ز ترس بیماری

بیا که گوشه نشینند از برای بیماری

اگر که خلق بدانند باتو دردی نیست

دعای فرج بخواند، رهاشود ز بیماری

محمدرضاباغبانی

981209


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

        کتاب فوق نوشته جوجو مویز، ترجمه نازنین جباریان ، چاپ سوم 1397، نشراختر، قطع رقعی، در512 صفحه

کتاب در 27 فصل و راوی داستان شخصیت های مختلف داستان است.

        دوسه روز بابت درد شدید پاهایم مجبور به خانه نشینی شدم و در این مدت بخت یار بود و این کتاب در دسترس و آن را تقریبا  دردو روز و غیر مستمر خواندم. البته زماتی که به اواسط داستان رسیدم تازه یادم آمد که فیلم این کتاب را سال پیش دیده ام و لذتم از خواندن کتاب دو چندان شد. چون تقریبا تصاویری که در ذهنم از شخصیتها خلق می کردم با تصاویر فیلم بسیار متشابه بود.

داستان مربوط به دختری بود که به ناچار پرسنار پسر افلیج اشرافی می شود و ضمن تاثیرگذاری بر او خود نیز متاثر می شود و در آخر با خودکشی(اتونازی) پسر داستان پایان می یابد.

نکته مهمی که در این کتاب توجه مرا به خود جلب کرد زندگی بسیار سختی است که خانواده های انگلیسی در این داستان در شهر لندن و اطرافش داشتند و اجبار همه ی اعضای خانواده به کار کردن برای امرار معاش که با تعاریف غلوآمیزی که ایرانیان غرب نشین از زندگی در غرب دارند فرسنگها فاصله است. 

نکته مهم دیگرعدم امنیت که آزادی های زیاد به مرور باعث صلب آزادی از عموم مردم شده و جان و روان و آرامش دیگران را در معرض خطر قرار می دهد.

اما از حق نگذریم امکان تجربه خود موهبتی بزرگ است که در جامعه ما به سختی پیش می آید لکن آنها به راحتی تجربه می کنند و به راحتی می پذیرند و به راحتی تغییر می کنند.

       این کتاب کتابی است نه اما سرشار از درس و نکته که خواندن این کتاب را به همه دوستان توصیه می کنم.



کتاب من پس از تو


به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام


        کتاب فوق نوشته جوجو مویز، ترجمه نازنین جباریان ، چاپ سوم 1397، نشراختر، قطع رقعی، در512 صفحه


کتاب در 27 فصل و راوی داستان شخصیت های مختلف داستان است.


        در ادامه خانه نشینی اجباری از سر بیماری در یک روز این کتاب که ادامه کتاب من پیش از تو ست را خواندم. به نسبت کتاب قبلی نویسنده تنوع و جذابیت بیشتری داشت و بسیار مایل بودم که زودتر کتاب را تا به انتها بخوانم. داستان خوبی بود.


       این کتاب کتابی است نه اما سرشار از درس و نکته که خواندن این کتاب را به همه دوستان توصیه می کنم.




تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

راز های ما جملات زیبا|شعر|سایت مطالب جالب و خواندنی آموزش آتش نشانی نقد تاریخ ایران چمران کمپ یک 72یی صنایع جوش پارس پایا |دستگاه نقطه جوش |کلاهک نقطه جوش| الیاژ مسی کرونا یادداشت‌های یک چپ‌دست