به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

        امروز تعدادی از شهدای جنگ تحمیلی را برای مراسم وداع با شهدا به چهارباغ اصفهان آورده بودند. حال عجیبی داشت این استخوان های متبرک. هم افسوس دارد و هم حسرت. افسوس که چرا این ها رفتند و امروز عده ای به نام این ها به لفت و لیس مشغولند و حسرت که چرا شهادت شامل حال من نشده و باید هر روز با درد جسمی و زخمهای روحی دست و پنجه نرم کنم و آخر هیچ.  در حین مراسم این چند بیت به ذهنم آمد و سرودم. امید است مقبول افتد.


بازآمد سمت شهرم نعشِ گمنامان شهید

بازهم مامنتظر، تاچهره بگشاید وحید

دیریا در شهر ما عاقل کشی رسمی شده

شاید این بوی شهیدان رسم بگشاید جدید

 در نبود ناجی ما _شیعه ی عصیان زده_

هرکسی از  گوشه ای در دامن دنیا رمید

 مدعی ها در مظان ی و فسق و فجور

شیعیان تنها نشسته گوشه ای دنج و بعید

 در نبود مهدی موعود،  ما تنها شدیم

پشتمان از طعنه ی خناسها آخر خمید

 طعنه ها هر روز بی پرده تر از دیروز شد

تا که هر طعنه گرائیده به توهینی شدید

 کاش مهدیمان بیاید از پس دوران دور

جملگیمان را دهد با آمدن بختی سعید

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آشپزخونه فرکتال کوهسار international trading مجله جیرفت نیوز تایم بهترین مرکز خرید و فروش کفش زنانه و مردانه سبک زندگي توليدي قابلمه