به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

برای دوره آموزشی به تهران رفته و چند روزی آنجا مستقر بودم. شهر عجیبیست علاوه بر زرق و برقش، تضادها و تبعیض ها بیشتر از هر جای دیگری در آن نمایان است. کودکان کار، زباله گردها، کارتون خوابها، معتادها ن خیابانی، دو جنسه ها و .

هربار که در خیابان بودم با دیدن این صحنه ها متاثر می شدم و دو دلنوشته ی ندیدن نعمتیست و خدا کجایی حاصل اندوه آن است.


ندیدن نعمتیست

  آخ .

این قلب من ز چه رو درد می کند

زندان سینه برایش سخت کوچک است

در هر نفس که فرو می رود هوا

گویی میان قلب و هوا جنگ می شود

انگار قلب در کمین هواست تا ناگهان

با یک فشار هوا را ز جا کند

سینه دگر نه جای دلست و نه جای هوا

سینه دگر شده صندوقچه ی بلا

هروز قصه ای و هر روز غصه ای

گویی تمام خاطرم از آه و دردهاست

یک لحظه بر کمر کوچه راه می روم

این شهر بی وفا همه اش درد و بی حیاست

در گوشه ی بازار پر زرق و برق آن

سطل زباله ای بزرگ چقدر بد نماست

یک گاری شکسته در کنارش و یک کودکی نحیف

خم کرده سر تا به کمر اندر زباله دان

او رزق خویش ز قلب زباله می خورد

من‌مانده ام ز حکمت آن پروردگار

یارب چرا و چه علت در این سرا

دادی به من دو دیده که ببینم فقط بلا

یارب دو دیده بگیر رهاکن دلم‌ زغم

شاید که سینه ام شود آرام از بلا

یارب دگر امید به اصلاح شهر نیست

شاید برای من نبودنم نعمتیست

یارب کنون به قدرتت این قلب خسته را

ساکن به کنج سینه بکن تا جا شود هوا

 

محمد رضا باغبانی

۱۳۹۸۰۷۱۱


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اموزش ساخت وبلاگ و کار با ان Jay اثاثکشی جهان ورزش aasco گرافیک طرح دریا Nicole windowswebhosting