خدا کجایی؟!؟


دلم بین در و دیوار شهرم سخت می میرد

چنان در غصه ها مانده

که دیگر نیست امیدی به احیایش

اگر اندکی در شهر تاریکی برون آیی ز منزلگاه

خواهی دید

سیاهی از در و دیوار شهرم سخت می بارد

کنار هر گذرگاهی نشسته سائلی

اندر نیاز وعده نانی

اندکی آن ور

نی در خیابان گوهر عصمت

به ارزانی دهد بر راکبان خودروهای لوکس

و هر سطل زباله

سفره ای پهن است بر آن‌کودک رنجور و زخمی

آن یکی معتاد بیمار سراسر تیرگی

کمی از شب گذشته در کنار کوچه های خلوت شهرم

جوانان در کنار جوی

در پرواز با امواج بنگی

میانسالان کنار بوته ها در حال استعمال افیون

و روی آن شکسته نیمکت

گویی کسی مرده

نمرده

لیک او دیگر میان زندگان

حتی ندارد اسم

به خود پیچیده یک چادر شب پاره

نه گرمش می کند اورا

نه حفظش می کند از آفت چشمان

خدایا این چه دنیایی است اینجا

ترنس و فاسد و معتاد و هرجایی

گدا و کودکان کار

همه هستند

لکن یک نفر گویا همیشه غایب است اینجا

خدایا این همه بدبختی و بیچارگی

در حوزه استحفاظی تو

حضرتعالیست

چرا این مردمان بی نوا را درگرفتاری رها کردی

مگر هر شب

صدای ای خدا دیگر بس است این‌جماعت را نمی فهمی

خدایا پس چرا بر دیگران دادی هزاران مال

پس اینها چرا تنهاند

مگر از رعیت دیگر خدا هستند اینان

و یا در خلقت اینها نداری نقش

خدایا من که دیگر خسته‌ام از این همه تبعیض و نامردی

خدایا منتظر در آخر عمرش بریده

گر تو هم‌او را نداری چشم

شاید

اندکی دیگر

میان سایرین

خفته باشد

تو دریابش که او تنها تو را دارد

و امیدش به دیگر مردمان شهر

مدتهاست مرده

 

محمد رضا باغبانی

۹۸۰۷۱۳

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ علمی فرهنگی در زمینه ازدواج، طلاق و خانواده حلقه ناي و نوا آموزش کامپیوتر وب‌گل آسمان شب مجله آموزشی و درمانی زود انزالی wsshop.rzb.ir پویا کالا روزنوشت Patrick